گاهی وقتا واقعا نوشتن نمی تونه تمام اون چیزی که میخوای رو بیان کنه، انقدر که زدی توی سر قلمت و سانسورش کردی . حرف دارم واسه گفتن ولی قلمم یاری نمی کنه و البته که من هم نمیخوام یاری کنه، فقط میخوام بگذره ازش و یادم بره همه چی رو .
پس میام یکم در مورد تنهایی اگزیستانسیالیسمی ( حتی به زور تایپش میکنم !) صحبت میکنم . طرف میگفت سه نوع تنهایی داریم : تنهایی بین فردی، تنهایی در جمع و تنهایی اگزیستان ... ( سخته، شما درست بخونین !) که برترین نوع تنهاییه و با خودشناسی به دست میاد . وقتی که بدونی حتی توی بهترین رابطه هم که باشی باز بالذات تنهایی، فقط خودتی و خودت . اینطوری برای پر کردن خلأ درونیت دنبال رابطه و ازدواج نمی ری . اکثرا به این نوع تنهایی پی نمی برن حتی ازش فرارین و می ترسن ازش، واسه همین از رابطه ای به رابطه ی دیگه میرن و سرخورده میشن . ذهنم خیلی درگیر این نوع تنهاییه . باید به مرتبه ای برسم که با این تنهایی بالذات وجودیم بیشتر کنار بیام . کار خیلی سختیه ولی من از پسش برمیام .
*عنوان از سعدی شیرازی